
مصاحبه با آیدا شاملو در میان برگهای کوچه؛
کتاب کوچه هنوز کشف نشده است
مجتبا شول افشارزاده
مقدمه:
از همان زمانی که میرزا شــریف خان عراقی، طرز استفاده از یک کتاب »فرهنگ لغت«را به نوه دوازده سالهاش احمد یاد داد، او با نیافتن معنی کلمه »چکه« و بســیاری از لغات مورد اســتفاده عــوام، جای یــک فرهنگ لغــات و اصطلاحات عامیانه را در ناخودآگاهش خالی یافته بود. احمد شــاملو همانطور که رشــد میکرد، این لغات عامیانه را نیز جمع میکرد و کوچه همراه با او استخوان میترکاند.
قبل از آنکه کوچه کتاب شــود، خوشههای درخشــان شعر شاملو که شــکل میگرفت، پریا و قصه دختــرای ننه دریا هم شــاهدانی بودند از فرهنگعامه در اشعار او تا کوچه را پی بریزند.
نشــریاتی مثل کتاب هفته، خوشــه و کتاب جمعه که از ذهن و زبان شاملو بازو میگرفتند نیز جولانگاه اشاعه فرهنگ کوچه در رسانه بودهاند. و ســرانجام خود کتاب کوچه شاهکار شاملو بــه کتابی جامــع در حوزه لغــات، اصطلاحات، تعبیرات و ضربالمثلهای فارســی. کتابی که به طرز حیرتآوری یک قطره لغت را به اقیانوسی از جنــس آن لغت وصل میکند تا زیر و بم یافته آن لغت در تاریخ و فرهنگ و ادبیاتش شوی.
اســتاد نعمت اله فاضلی در بــاب ارزشهای کتاب کوچه مینویسد: در کتــاب کوچه علاوه بر آنکه معانی هر مدخل آمده اســت، کاربردهای مختلف اصطلاحی، تعبیری، تمثیلی، ِح َ کـــمی، و نظایر آن توضیح داده شــده اســت. همچنین ترکیبــات جملهای و شــبه جملهای هر مدخل آورده شــده است. درنتیجه کتاب کوچه بهمنزله دائرهالمعارفی اســت که بهصورت موضوعی فرهنگ تودهها را شناسایی و معرفی کرده است.
برای مثال مدخــل ۴۳۹۱ دربــاره واژه «بزن»، اصطلاحــات: بزن قدش، بزند بــه کمر، بزنیدش که نیســت خبرگیر، بزنیم به تخته، به بید بزنی چنار میلرزد، چو تو ســر سگ بزنی… خرس را بزن، بزنبهادر، بزنبکش، دســت بزن داشتن، یکهبزن، بزنگاه، بزن ببر، قصه بزن بابا، بزن بابا چه خوب میزنی بابا و بیست سرشناسه دیگر را شرح میدهد. در کنار آوانگاری و معانی و سابقه تاریخی و ادبــی هر مدخل و گاهی تطبیق آنها در شهرهای مختلف، بسیاری از آیینها و رسوم و باورهای مردم ایران را نیز میآورد. و بدینسان است که شــاملو یکتنه کاری را انجام داده اســت که فقط از عهده یک سازمان عریض و طویل برآمدنی اســت نه یک مؤلف و دو مؤلف.
حال تصور کنیــد فیشها و مقدمات این کار عظیم را شاملو دو بار از دست داده باشد و بخواهد برای بار ســوم باز آغاز کند بنــای این کوچه را؛ اینجاست که باید پای آن آیدا در میان باشد.
آیدا سرکیسیان همسر احمد شاملو از شروع کوچــه همراه و همکار شــاملو بــوده و تا اکنون متولی آمادهسازی و انتشار کتاب کوچه است. مصاحبه ما با آیدا سرکیسیان بهعنوان همکار شاملو و سرپرســت انتشــار کوچه پیرامون این کتاب را بخوانید:
آدم حس میکند شاملو، کوچه را از همان دوازدهسالگی شروع کرده است؛ از همان زمانی که لغات کوچه و بازار را در هیچ فرهنگلغتی نیافت. چرا اینقدر برایش مهم بود که پا به پای شــعر، برای فرهنگعامه خواند و نوشت و کار کرد؟
فرهنگ مردم و آداب و رسوم هر قوم و ملت، شناســنامه و هویتدهنــدۀ آن اســت. فرهنگ شفاهی در اینجا اســت که اهمیت پیدا میکند و به یاری پژوهشــگر، گــردآوری و ثبت و ضبط میشود. رنگینکمان زیبای پوشــاک و بافتهها و ابــزار و محل جغرافیایی و بناها و گویشها و موســیقی و منش زندگی و رفتارهای آن قوم را به ما مینمایاند. این تفاوتها است که زندگانی را برای ما این همه شگفتانگیز و دوستداشتنی و دیدنی جلــوه میدهد. بــه یمن فیلمهای مســتند، در این زمانه به شگفتیهای زیادی دســت یافتیم از آداب و رســوم و بناهای گذشــتگان که گاهی حیرتانگیز اســت و گاهی عبرتآموز.
همکار بودن در یک اثر پژوهشی مثل کوچه، به چه معناست؟
تمیز دادن اصطلاح یا واژه »کتاب کوچه یی« در هــر کتــاب، مجله یــا هر منبــع دیگری که میخوانی و یادداشــت آن با ذکر منبع آن و اگر توضیح یا تعریف یا قصه یا شاهد مثالی در ارتباط با یک آیتم جایی یافتی، آن را با خود آیتم اصلی فیشبرداری. دیگر اینکه بگردی و منابع لازم را از کتابفروشیها پیدا کنی یا بسپاری پیدا کنند.
منابــع را کپیبرداری و قــرارش بدهی کنار آن فیش. اگر مترادفی جا افتاده و یا تازه یافته شــده در جــای خود قرار دهی. اگر طرحی یا عکســی مربوط به آیتمی یافتی، نشــانی آن را یادداشــت کرده و یــا کپی آن را در جای خــود قرار دهی. زمانی که احمد شاملو مشغول کار است، موقعیت را نســنجیده وارد نشــوی؛ چرا که در مراحلی از کار چنانچه به دلیلی وقفه ایجاد میشد، باید از نــو آن مرحله را آغاز میکرد. در حین کار اگر کتاب یا مجله یا روزنامهای یا مطلبی لازم میشد در اختیارش قرار دهی. الفبایی کردن آیتمهای هر حرف و در جعبۀ آن قرار دادن.
برای آغاز آمادهسازی حرف بعدی: تفکیک باورهــای تــوده، خوابگزاری، دوادرمــان، دعا، ســوگند، نفرین، امثالوحکم، تمثیل، قصه و متل، بازی و ترانه، لالایی، چیستان، ترکیبات جملهای و شبه جملهای، تعبیرات مصدری، ترکیبات دیگر هر آیتم و … و نشانهگذاری هر آیتم. قبل از اینها فهرستی با عنوان »در مجلدات پیشین« برای هر آیتم اصلی تهیه میشود یعنی مواردی که قبلاً در مجلدها و حروف قبلی آمده، مثلاً آیتم «مثل آب خوردن« که در حرف »آ« ذیل مدخل اصلی »آب« آمده، در حرف «خ« و ذیل مدخل اصلی »خوردن« دوباره تکرار نمیشود بلکه برای پیشــگیری از تکــرار، با شــماره اصلیاش در شــمار مجلدات پیشــین «خوردن» فهرستوار میآید. پس از همــه اینها که تنظیم و آماده شــد و بارها چک کردی و مشکلی نبود، تازه مرحله دقیق و حساس شــماره زنی هر آیتم با مشــتقاتش آغاز میشود. پس از آماده شدن فیشهای هر حرف، فیشهای آماده شــده را برای تایپ به ناشر میسپریم. متن حروفچینیشده توسط ناشر را مرحله به مرحله و بارها باید غلطگیری و با دقت با اصل فیشهای احمــد شــاملو مطابقــت داد، مطابقت تکتک شمارهها و شمارههای میان پرانتزها و علامتها با فیشهای اصلی. پس از آماده شدن این مراحل که وقتگیر است و دقت زیادی میطلبد، از نمونه نهایی فهرســت کتاب و فهرست اعلام آن حرف تهیه میشود. روند نمونهخوانی و غلطگیری تا آخرین نسخه پیش از چاپ باید ادامه یابد.
از کتاب کوچه بعــد از حرف »چ« چه خبر؟ مهمترین دغدغه شــما برای ارائه جلدهای بعدی چیست؟
دغدغۀ اصلی وقتگیر بودن کار اســت؛ چرا که دقت زیاد میطلبد، چه برای من و همکارم سولماز ســپهری و چه برای ناشــر محترم؛ چرا که تمام هموغم ما این اســت کــه به کار مؤلف وفادار باشیم، یک، دو، کتاب بدون غلط به دست مخاطب برسد.
راســتی صحبت از پروژه «نشر الکترونیکی» کوچه اســت. خوب پیش میرود؟
سالهاست صحبتش هســت ولی هم پروژه ســنگینی اســت. هم همراهی با ناشــر کتاب و هماهنگی با ورثه مؤلف کتاب کوچه نیاز است.
آیا تا زمان حیات اســتاد شــاملو، همه فیشها تــا حرف «ی» تهیهشده است و اکنون باید بر اساس ماده لغتها و اصطلاحــات و تعبیرات و … جلدها را آماده کرد؟ یا نه، نیاز به فیشبرداری هست؟
نیاز بــه فیشبرداری نیســت. تنظیم و به ترتیب مراحــل مختلف که در بــالا گفتم باید انجام دهیم.
مشــارکت مردم در کوچه به چه میزان و به چه صورت بوده است؟
هرگاه شــاملو در مجلهای صفحهای به نام کتاب کوچــه دایر میکرد، مــردم از اقصی نقاط ایران برای این بخش مجله مطلب میفرستادند.
مانند مجله خوشه، کتاب هفته، کتاب جمعه.
مهمترین برنامههای فعلی «بنیاد کتاب کوچه» چیست؟
چه برنامهای؟! چه بنیادی؟!
آخریــن توصیههــا، نظــرات یا دغدغههای زندهیاد شاملو برای کوچه چه به لحاظ روششناسی کار و چه به لحاظ انتشار چه بود؟
میدانست کار وقتگیر و پرزحمتی است و دقت و عشــق میطلبد. بیشترین دغدغهاش این بود که کتاب بدون غلط و منقح منتشــر شود تا خواننده بتواند بدون سردرگمی میان شمارهها و تفکیکهای شاخهای و پیچیده معنایی، پژوهش و کنکاش کند.
فکر میکنم این واکنش غیرعلمی از ســوی دیگران باشد که شــما بهعنوان همکار شــاملو در کتاب کوچــه، نتوانید تصحیح و اضافهای در کار داشــته باشید. بههرحال مطمئناً در جاهایی نیاز است که روی بخشهایی کار شــود. شاید سالها یا دهههای بعد کســانی این کار را بکنند. چهبهتر که اکنون شما که نزدیکترین فرد به شــاملو بودید این کار را انجام بدهید. آخر میدانید کوچه یک کتاب پویا اســت و با پیریزی عالی شــاملو، این کتاب همیشه خودش را خواهد ساخت.
صاحبنظر اصلی در این کتاب و در این حوزه احمد شاملوســت، همکاری من در آمادهسازی و تنظیــم و گردآوری بوده اســت. در این زمینهها اگر اشــتباهی در مجلدات قبل بوده باشد اصلاح میکنیم اما در محتوای اثر دســت نمیبریم و اعمالنظر نمیکنیم. کســانی هم که سالها بعد بخواهند بر روی این اثــر کار کنند، در کنار کار شاملو، کارشان مجزا و منفک خواهد بود.
کتاب کوچه بهعنوان اثــری که، قابل قیاس با انواع مشــابهاش (فرهنگنامهها و لغتنامهها و گردآوریهای فرهنگعامه معمول) نیست بلکه اثری است منحصربهفرد احمد شاملو؛ شکلی از تبحر و تخصص و صاحبنظری در زبان فارســی و فرهنگشناسی که هنوز کشف نشده و تدریسنشده مانده و به فضای آکادمی راه نیافته است.
آیــا کوچه بایــد بعــد از پایان انتشارش طبق گفته شاملو، تازه تدوین شود؟ به چه صورت؟
به این صورت که تصحیحــات و افزودههای هر حرف در جــای خود قرار داده شــود و از نو شمارهگذاری شود.
درست اســت که نام کتاب کوچه همواره مطرح بوده اما احســاس میشود به اندازه عظمتــش و ارزش محتواییاش، بررسی و حتی معرفی فنی نشده است؟
کوچه کتابی است که برای برآورده کردن نیاز گستره وسیعتری از ادبیات و فرهنگ کاربرد دارد. درست میفرمایید. بهراستی کاربردی است؛ بــرای کار ترجمه و یا نوشــتن رمان، فیلمنامه و دیالوگ و یا متن مســتند؛ چون کاربرد درســت اصطلاحات و تعبیــرات و ترکیبــات را در زبان فارسی، در این کتاب میتوان یافت.
مــن فکر میکنم «مثل شــمع آب شدن» بیشتر شرح حال پژوهشگران خاصه پژوهشگران فرهنگعامه است؟ پای چیزی آب شدن پای کوچه به چه فکر میکنید؟
به مدت زمان عمری که با عشــق، پای کوچه صرف شده.
در ارتباط با کتاب کوچه مایل به بیان خاطرهای هســتید که گره میزند اهمیت پژوهش فرهنگعامه را نزد زندهیاد شاملو؟
کتابهای زیادی را وقتی باز میکنم و خطی را که احمد شاملو زیر جملهها و کلمات کشیده و یــا علامتی را کــه کنار صفحه گذاشــته و یا شــماره صفحاتی را که اول کتاب زیر هم نوشته را میبینم!
توقف چاپ کتاب کوچه از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۲ چقدر لطمه زد؟ آیا در آن یک دهه باز هم روی فیشها و کوچه کار میکردید؟
شاملو کار اصلی خود را انجام داده است. بیش از آن نیازی به وقت گذاشــتن روی کتاب کوچه نبوده. به جــای انجام دادن کارهای روتین کتاب کوچه که بهراستی وقتگیر اســت، ما حالا دن آرام را داریــم، که جملهها و اصطلاحات به کار رفته در تمام کتاب، یک به یک، میتواند شــاهد مثال آیتمهای کتاب کوچه قرار داده شــود؛ زیرا که نحوه و کاربرد درست آنها را به منصه ظهور رسانیده است.
شــدت و نحوه کار کردن دو نفره بر روی کوچه بعد از سال ۱۳۷۰ و برگشت شما و شاملو به ایران با سالهای قبل فرقی کرد؟
نه به شــدت ســال ۱۳۵۸ که کار به شــیوه جدیتر پیگیری شــد و حرف »آ« منتشــر شد و ادامه یافت تا ســال ۱۳۶۲ که یکی از مجلدات حرف «الف» را در تیراژ ســه هزار نســخه، یعنی ســه هزار نســخه کتاب چاپ شــده و آماده جلد شدن، یازده سال در انبار خواباندند و ناشر مظلوم مــدام تنش میلرزید که مبــادا اتفاقی برای آن حجم عظیم کاغذ بیافتد، زیرا پاسخگو باید باشد و ناچار یازده ِ سال آزگار پول انبارداری پرداخت!
تفــاوت کتــاب کوچه بــا دیگر فرهنگهای کار شده در ایران چیست؟
کتاب کوچه را بخشی از دائرهالمعارف بزرگ فرهنگ ایرانی میدانم.
اولین باری که احمد شاملو در مورد کوچه با شما حرف زد را به یاد میآورید؟
ســال ۱۳۴۵ که در خانهمان برای ســومین بــار گردآوری فیشهای کتاب کوچــه را آغاز میکرد، توضیحات جالبــی داد و این که تا چه حد میتوان دامنۀ آن را گســترش داد. با شور و انگیزۀ خاصی کار فیشبرداری را شروع کرد. شب و روز نمیشناخت و ۲۴ ســاعت بیداری برایش عادی بود و گاهی به دو سه برابر نیز میکشید!
آرزویمان بــرای یک کوچه کامل و جامع آیا محقق میشود؟
کتاب کوچه شــاملو یک روز، کامل منتشــر میشود. ولی ایــن دائرهالمعارف کوچه تمام نمیشود، جریان دارد و با زبــان و زمان پیش میرود و تغییر میکند، این درخت تناور هر روز شاخ و برگی نو میدهد. پس بر عهدۀ ما است که آنها را ضبط کنیم و به کارآمد شدن آن بکوشیم.
و سؤال مشــترک مــن از همه مصاحبهشــوندگانم؛ چه چیزی به شــما آرامش درونی میدهد؟
انجام کاری که از من برآید. تماشای طبیعت، خواندن کتاب و رانندگی.
اتهامی که به شاملو زدهاند مساله کوچکی نیست
مقدمه:
مقدمه:
پیمان اسماعیلی از جوانترین نویسندگانی است که به قدرت آثارش توانست خیلی زود در تاریخ ادبیات داستانی ایران، صاحب جایگاه باشد. مجموعه داستان ”برف و سمفونی ابری“ دومین اثر نویسنده تقریبا تمام جوایز معتبر ادبی ایران را ازآن خود کرد؛ جایزه هوشنگ گلشیری، جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات، جایزه مهرگان و … . آنچه در کارنامه ادبی پیمان اسماعیلی اهمیت دارد، تدوام موفقیت ادبی او از اولین مجموعهاش ”جیبهای بارانیات“ را بگرد تا رمانش ” نگهبان“ و تا آخرین کارش ”همین امشب برمیگردیم“ که برنده جایزه ادبی احمدمحمود شد. و مهمتر از همه اینکه برخلاف بسیاری از نویسندگان ایرانی که مهاجرت سطح آثارشان را ضربهفنی کرده است، داستانهای اسماعیلی نه تنها مغلوب عوارض مهاجرت نشدند بلکه سوژهها و موقعیتهای بدیع بینفرهنگی با پرداخت قوی را وارد ادبیات داستانی ایران کردند. گفتگوی اختصاصی مجله ”داستان و سفر“ با پیمان اسماعیلی که در استرالیا زندگی میکند، تقدیم میشود به مخاطبان این ماهنامه:
زبان پارسی در مهاجرت پیمان اسماعیلی چه اندازه جای خالی فضا را برایش پر میکند و میتواند همچنان به داستاننویسیاش کمک کند؟
فکر نمیکنم که زبان فارسی جایگزینی برای فضا باشد. بههرحال حضور داشتن در فضای ایران ممکن است به نوشتن داستانهایی منجر شود که مختص همان فضاهاست. مهاجرت هم داستانهای خودش را دارد که من سعی کردم در مجموعه داستان “همین امشب برگردیم” به آن داستانها نزدیک شوم. همه اینها در زبان فارسی اتفاق میافتد. مهاجرت واقعی برای یک نویسنده وقتی است که در زبان هم مهاجرت میکند و کوچ میکند به یک زبان جدید. تبدیل میشود به خاطرهای دور در زبان مادری خودش. البته به نظر من تمام اینها میتواند در نهایت به نویسنده در خلق دنیاهای جدید کمک کند. هر مهاجرتی خلق یک امکان تازه است اگر نویسنده بتواند بر مدار آفرینش خلاقانه باقی بماند. چیزهای زیادی هست که نویسنده مهاجر را از این مدار خارج میکند. سختیهای زندگی در یک کشور و فرهنگ جدید، غم نان، دوری، افسردگی و مردن انگیزه.
انگار از شالوده موقعیت وارد داستان میشوی ازبسکه نقش مهمی در داستانهایت دارند موقعیتها. آیا این خودبهخود نقش داشته که برخلاف خیلیهای دیگر با مهاجرت از پس در خدمت گرفتن تجربههای زیسته جدید در خدمت داستانهای جدیدت بربیایی بهجای آنکه چنگ بیاندازی به بسترهای کهنه در وطن؟
خب مهاجرت یعنی دنیای تازه. آدمهای تازه. داستانهای تازه. همه این تازگی را البته میشود در داستانهایی که موقعیتشان در خود ایران است هم پیدا کرد. میشود از تهران و یا کرمانشاه نوشت به همان خوبی و تازگیای که از پاریس و ملبورن. موقعیت برای من در نهایت یک مکان جغرافیایی نیست بلکه یک وضعیت انسانی است. این وضعیت انسانی را در هر مکان جغرافیایی میشود ایجاد کرد. مثلا من همیشه به نشان دادن وضعیتهای حاد علاقه داشتهام. موقعیتهایی که آدمها در لب مرزِ چیزی هستند. لب مرز مردن، کشتن، دوست داشتن، فرار کردن. به نظرم شدت زندگی در این موقعیتها بیشتر قابلدرک است. من یک روشی برای نشان دادن این موقعیتها دارم یک نویسنده دیگر یک روش دیگر. همین موقعیت شدید انسانی را میشود در یک آپارتمان نوشت و یا در یک زندان جایی توی شمال ایران.
در جامعه و جهان انگلیسیزبانهایی که میشناسی نیز، مثل ایران، مخاطب داستان کوتاه اکثراً خود نویسندهها یا علاقهمندان نویسندگی هستند؟
رمان در کل ژانر پرمخاطبتری نسبت به داستان کوتاه است. فرقی نمیکند در ایران باشد یا استرالیا و یا هر جای دیگری. بهطورمعمول داستانی با حجمی بین دویست و پنجاه تا چهارصد و پنجاه صفحه بیشترین مخاطب را میتواند به خودش جذب کند. مجموعه داستان کوتاه در استرالیا زیاد چاپ نمیشود و طبیعتا زیاد هم خوانده نمیشود. این به این معنی است که بازار بهمراتب کوچکتری نسبت به رمان دارد و مشتری بازاری به این کوچکی هم طبیعتا افرادی هستند که مستقیما با هنر نویسندگی در ارتباطند و نه مخاطب عام.
فکر میکنی اگر جهان، داستان ایران، افغانستان و تاجیکستان را بهعنوان داستان پارسی واحد و نه داستان کشورهای جداگانه بشناسد – جدای از قدرت آثار – این موضوع میتواند تاثیری در توجه و افزایش اعتبار ادبیات آن در جهان یا حداقل رشد آن داشته باشد؟ مثل وضعیتی که اسپانیولیزبانها دارند؛ یعنی چند کشور و یک زبان.
به نظر من وضعیت ما خیلی متفاوت از ادبیات آمریکای جنوبی است. تا آنجایی که من اطلاع دارم سنت ادبیات داستانی مدرن به آن تعریفی الان مورد بحث ماست در کشور تاجیکستان رواج چندانی ندارد. ادبیات داستانی افغانستان هم از مدتها پیش با ادبیات مدرن امروز ایران کاملا درهمتنیده بوده. خیلی از نویسندگان افغان که الان در کشورهایی غیر از ایران زندگی میکنند آثاری را در ایران و به زبان فارسی منتشر کردهاند؛ بنابراین فکر نمیکنم با این پیشنهاد تغییر چندانی در وضعیت فعلی ادبیات ما به وجود بیاید. به نظر من وضعیت فعلی ادبیات ایران را باید با کشوری مثل ترکیه مقایسه کرد. پراکندگی زبان ترکی در جهان تقریبا شبیه پراکندگی زبان فارسی است ولی اعتبار جهانی ادبیات ترکی بسیار بیشتر است. حالا چرا زبان ترکی در آن جایگاه جهانی است و زبان فارسی در این جایگاه؟ به نظرم جواب این سوال به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران و نوع تعامل ما با جهان در یک نمای کلی و بزرگتر از ادبیات برمیگردد. تا زمانی که این مولفهها دچار تغییر نشوند تغییری در جایگاه جهانی ادبیات ما ایجاد نمیشود. البته همیشه تکستارهها در ادبیات ما حضور داشتهاند که گهگاه در مقیاسی بزرگتری از ادبیات ایران هم دیدهشدهاند. ولی این تکستارههای گاهبهگاهی، تعیینکننده جایگاه ادبیات فارسیزبان در مقیاس جهانی نیستند.
به فارسی خواب میبینی یا انگلیسی؟ پرسیدم چون وهم داستانهایت گاهی عین برخی خوابهاست و غریب و یکباره و هراسانگیز. (البته من بههیچوجه برچسب هراس را به داستانهایت نمیچسبانم.)
من هنوز بهشدت به زبان فارسی نزدیک هستم. زندگی روزمرهام به زبان انگلیسی میگذرد ولی فارسی زبانی است که با آن فکر میکنم. در داستانهایی که مینویسم به وضعیتهایی فکر میکنم که میتواند چیز جدیدی به وضعیتهای قبلا نوشتهشده زبان فارسی اضافه کند. زندگی در مهاجرت هم منبعی برای یافتن این وضعیتها است. ولی خودم را محدود به مهاجرت نمیکنم. هر چیزی که برایم جذاب باشد میتواند به داستان جدیدی تبدیل شود.
اگر داستان نویسندگان ایرانی را نیز وقت و موقعیت اجازه میدهد بخوانی یا حداقل دنبال کنی، ممکن است یک یا چند پاشنه آشیل را بر آنها شناسایی کرده باشی؟ البته که این میتواند برای آسیبشناسی داستان کوتاه و رمان متفاوت باشد.
هوشنگ گلشیری سالها پیش به چندین پاشنه آشیل برای ادبیات داستانی ما اشاره کرد. به همان سخنرانی در تشریح دلایل جوانمرگی در ادبیات فارسی اشاره میکنم. به نظرم تقریباً تمام آن دلایل به همان شکل هنوز پابرجا هستند و تغییر چندانی نکردهاند. نویسنده ما دارای زیست حرفهای ادبی نیست. این مهمترین پاشنه آشیل است. ساخت رمان فقط با ممارست حرفهای ممکن است. نمیشود در طی روز هزار کارِ دیگر کرد و بعد آن وسطها چند دقیقه وقت پیدا کرد، چند خطی نوشت و بعد رفت سراغ کار بعدی. برای نویسنده ایرانی این امکان فراهم نیست که بتواند بنویسد و زندگی روزمرهاش را فقط از راه نوشتن داستان بگذراند. برای همین هم ما جریان رماننویسی نداریم. باز هم همان تکستارهها گاهی رمانهای خوبی مینویسند و بعد جوانمرگ میشود و همه دست روی دست میگذاریم و منتظر جوانمرگ بعدی میمانیم. وضعیت داستان کوتاه تا حدی متفاوت است. به زمان کمتری برای نوشته شدن نیاز دارد و به همین دلیل هم با شکل زندگی نویسندگان ایرانی همخوانتر است. به نظرم ما سنت داستان کوتاه نویسی خیلی خوبی داریم. در هر سال چندین داستان کوتاه خیلی خوب میشود پیدا کرد که بهراحتی با بهترین نمونههای داستان کوتاه غربی برابری میکنند.
درباره عوامل موثر بر جهانیشدن یا بهتر است بگوییم جهانینشدن داستان و رمان ایران بهجز مواردی استثنا (مثل هوشنگ مرادی کرمانی)، سالها و بسیار بحث شده است و این عوامل هم بسیار متفاوت و متنوعاند. فکر میکنی بخواهی دراینباره با توجه به تجربیات و برخوردت با دنیای زبان جهانی انگلیسی، مواردی را بگویی؟
فکر میکنم قبلا به این سوال اشاره کردم. جهانیشدن یک فرایند چندوجهی است. اینطور نیست که من یک داستان خوب بنویسم و بعد آن را بدهم یکی ترجمه کند و بعد یکدفعه تبدیل بشوم به یک پدیده جهانی. جهانیشدن به مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی یک کشور با باقی جهان ارتباط دارد. موارد استثنا البته همیشه بوده. مرادی کرمانی و یا زویا پیرزاد. هرچند منظور من از جهانیشدن داشتن نویسندهای در سطح اورهان پاموک است. در کل به نظرم صحبت از جهانیشدن بیشتر شبیه به شوخی است وقتی ما هنوز قوانین کپیرایت را قبول نکردهایم. مثلاً به ماجرایی که چند هفته پیش در ارتباط با ترجمه آثار پاموک در ایران راه افتاد نگاه کنید. کجای این اتفاق شبیه اتفاقات صنعت نشر در کشوری است که به سمت جهانیشدن میرود؟
اگر امکانش وجود دارد از برنامههای ادبی آیندهات یا کارهای ادبی که در حال انجام آن هستی برای مخاطبان مشتاق آثارت بگو.
الان مشغول نوشتن رمان جدیدی هستم. البته هنوز تا تمام شدنش راه زیادی باقی مانده برای همین هم خیلی نمیشود دربارهاش حرف زد. چند داستان کوتاه تازه هم هست که هنوز جایی چاپ نشدهاند و احتمالا در آینده به شکل یک مجموعه داستان کنار هم بنشینند.
پیام بگذارید